یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود البته فرشته ها هم بودن
خدا تصمیم گرفت یه مخلوق بیافرینه که قدرت مافوق خودش رو به فرشته ها نشون بده اونم خلق
جنس مرد بود همون پسر خوب دوستان خدا این مخلوق بسیار باهوش و گل را آفرید
بعد از مدتی پسر به خدا گفت من شادی میخوام من پایه خنده میخوام کسی که من همیشه منو وقتی بیکارم سرگرم کنه
پیوست : این مطلب با هوشی پسر رو میرسونه چون اون موقع دنبال دلقک بوده
خوب خدا هم تصمیم گرفت یه مخلوق خلق کنه با همین خصوصیات
خداوند تصمیم گرفت به الاغ یا همون خر یه استراحت بده آخه پسر از اون خیلی کار میکشید
یه دلیل این بودیکی دیگه هم اینکه اون از نظر عقلی ناقص بوده
پس خدا خر را تغییر شکل داد و اسم یه خر را بر او نهاد
مدتی گذشت و پسر ناراحت پیش پروردگار آمد و گفت این خریتش کم است پس خدا در مغز آن مغز خر دیگری نهاد
و اسم دوخر بر او گذاشت که پسر از این موجود عجیب و خنگ بسیار شگفت زده
بود که و از خدا پرسید آیا خنگ تر از این موجود هست؟
خدا جواب داد : نه اصلا دنیا به چشم خود مانند این موجود خنگ ندیده است
اینم داستان آفرینش این موجود در پیت امیدوارم تونسته باشم به بار علمی شما مطلبی اضافه کرده باشم آقا پسرای گل
البته شاید این نکته مبهم وجود داشته با شه که چرا الان میگن دختر اینم مربوط هست
:به خریت بسیار زیاد این موجود هست به این ترتیب که اول
دو خر بعد سه خر بعد چهار خر و...... ولی پسر دید هرچی خر اضافه میکنه کفاف خریت اون رو نمیده
پس تصمیم گرفت روی اون اسم دوخر ته خر بگذاره که بهد برای راحتی به صورت دختر در اومد
نظرات شما عزیزان: